رفتن دلیل نمیخواهد
آنچه دلیل میخواهد ماندن است
به قلبت اعتماد کن
که این عقل ناقص پر مدعا هربار در پی اثبات خویش است
آدمی فقط یک مسئولیت اصلی دارد
بقیه همه فرعیات است
آنکه تا آخر با انسان میماند جز خود او نیست
هیچکس هیچکس دیگری را نمیشناسد
انسان فقط در برابر خویش مسئول است
فقط یک دادگاه وجود دارد
آنهم دادگاه وجدان و آگاهی هر کس میباشد
هرچه هم زرنگ باشیم آخر در این دادگاه محاکمه خواهیم شد
و رای، پیش از برگزاری دادگاه صادر شده
فقط یک چیز را میدانم
آنکه بترسد زندگیش حقیرانه خواهد گذشت
همواره هنگام تصمیم اگر میخواهی نظر قلبت را بدانی با خود بگوی
اگر نمیترسیدم چه میکردم
و همان است تنها راه درست
ما امروز کوله باری داریم از خاطره ها
جوانی رفت، زمان رفت و ما اگر آنجایی که تصور داشتیم نیستیم فقط به دلیل ترسهایی پوچ بود
باید یکبار برای همیشه با ترس خداحافظی کرد
و آن باقیمانده جان را به ثمنی دیگر داد
امروز، خسته از سربالایی زندگی با کوله باری از تجربه و خاطرات در این میانه راه
و تردید که این راه مشترک است یا جداست
چه مشترک، چه جدا، کوله بارت سنگین است
من همیشه سبک بار ترم چون کوله بار را سنگین دوست ندارم
ولی تو همیشه چمدانت سنگین بود
این یعنی سفر کردن بلد نیستی
یاد بگیر
سبکبال سفر کن
چه به آن راهی که من میروم و میگویم بیا
چه به راهی که از راهم جداست.
در هرحال سبکبال باش کوله بارت را خالی کن
خاطرات را بگذار خاطره بمانند
نگذار دستی اهریمنی نبخشیدن از آستین گذشته بیاید و امروزت را از تو بگیرد
من از مرهم فراموشی بر زخمهای گذشته نهادم و امروز اثری از زخمها نیست
کوله بارم پر از خاطرات شیرین است
کوله بارم فقط آن چیزیست که به آن نیاز دارم
بگذار دست اهورایی تجربه از آستین گذشته بیاید و راه آینده را نشانت بدهد
امروز راه من روشن و آفتابی است مشکل من از نوع دیگر است و مشکل تو از نوع دیگر
خودت دیده ای و میدانی زخمهایم زود خوب میشوند
اما امان از زخمهای تو
زود خوب شو
چه با من، چه راهی که انتهایش را نمیدانی و در ابر تیره ابهام است
نگذار از ابهام راه بترسی
اگر دلیل ماندن نداری و از رفتن میترسی که هان چه میشود؟
بدان پایان هر دو راه یکی است
پایان هر انسانی مرگ است
شاید در یکی بودن راه مان شکی باشد اما به یقین راه آن بچه جداست
او امانت است. تنها نگرانیم قویتر شدن پاهایش است که سراشیبی سختی انتخاب کرده و همتی بلند دارد
باید کوله بارش سبک باشد تا برسد
توان او را با تردید هدر ندهیم
چه امروز چه فردا، راهی است.
بگذار وقتی به پشت سرش نگاه میکند لبخند بزند نه اینکه درد مچاله اش کند
درد ما مال ماست
وقتی خودمان را به او گره بزنیم شاید تمام انرژی و شوقش برای حرکت کافی نباشد
آدم است. بگذار جوانی کند، بجوید، کشف کند، تجربه کند، بگذار بگوید خودم کردم هیچکس دوست ندارد بگوید دیگری برایم کرد حتی والدین
طنابهای وابستگی را ببر
کوله بارش را پر کن از آنچه خوب است و روزی بکارش می آید و بگذار بپرد
زندگی این کلیشه ای نیست که همگان میکنند
زندگی اقیانوس بی انتهاست، اندازه توانت هدف بگذار
اگر بی مهابا در این اقیانوس که نامش زندگیست جلو رفتی وقتی بخودت می آیی که دیگر راهی نیست
خودت باش
با خودت صادق باش
ترسها را کنار بگذار تا قلبت را ببینی
راه را از کسی مپرس هرکس نشان راه خویش را میداند
آنکه نشان راه تورا میداند خودت هستی
گوشها را ببند چشمها را باز کن
گوشها را ببند چشمها را باز کن
هروقت ابر ابهام راه را پوشاند فقط یک قدم را ببین
هر بار فقط یک قدم
تا وقتی میتوانی فقط یک قدم دیگر برداری بردار
یادت باشه هیچ فرزندی مال والدینش نیست
والدین به جرم لذت هم آغوشی و برای اثبات ادعای عشق
به امانتی امتحان میشوند
فرزندت را بگذار رشد کند. بگذار بزرگ شود و بزرگ نمیشود جز با تجربه
و بعد اورا مانند امانتدار به صاحبش عودت بده
مالک آدمی خود اوست
من همه بندها را رها کرده ام
آزادی، آزاد
فقط هرگاه بر این تردید پیروز شدی
اگر ماندنی هستی، محکم بمان
اگر رفتنی
بگو تا در تصمیمت بعنوان آخرین حرکت مشترک یاریت کنم
از من هم نترس، من همان دیشبی، پریروزی ، پارسالی هستم
حالا منم یک مرد منتظر
در میانه گردنه ای که مصمم به گذشتنم
تکلیفم با خودم روشن است
تویی که بدنبال دلیل بودن و یا رفتنی
رفتن دلیل نمیخواهد
آنچه دلیل میخواهد ماندن است
حرفایم را زدم
مدتی منتظرت هستم
اما راه مرا میخواند تکلیفی بر دوش دل دارم و رسالتی در قلبم
تنم رنجور، فرصتم کم و راه ناهموار
مرگ در پشت سرم حرکت میکند و خدا میداند چند بار چنگ انداخته و همه چیز مهیا نبوده
پس تا زنده ام باید بروم
اگر با من می آیی زودتر
شبت بخیر
توسط آقای ساده
| سه شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۹ | ۳ ق.ظ
مشخصات وب
می نویسم پس هستم.در این مکان نوشته های شخصی من
فقط
در لینک "گاه نوشته های آقای ساده" گنجانده شده است.
ما را دل از کشاکش دنیا شکسته است
این کشتی از تلاطم دریا شکسته است
هر چیز بشکند ز بها می فتد ، ولی
دل را بها و قدر بود تا شکسته است
مخلص را در این وبگاه بزمی نهاده و اسباب عیشی ترتیب داده
دلم پیاله، مطربم ناله، اشکم شراب و جگرم کباب
اگر شما را هوس چنین بزمی و به یاد تماشای بی دلان عزمی است
بی تکلفانه به کلبه ام گذری و به چشم یاری در کویم نظری
مائیم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی